مصاحبه تاریخی و منتشرنشده شهید حجه الاسلام محمدتقی شرعی
مصاحبه تاریخی و منتشرنشده شهید حجه الاسلام محمدتقی شرعی
متن سخنان شهید حجتالاسلام «محمدتقی شـرعی» در گفتگو با گروه روایت فتح در سال 1365 را که سالها مهجور مانده بود، جناب آقای حسینعلی عظیمی، از فرماندهان مهندسی جنگ جهاد، دراختیار راه قرارداد تا برای اولین بار در سطح عمومی منتشر شود. ایشان همان شب در سنگر این شهید حضور داشته و شاهد مصاحبه بوده و بعداز شهادتش، پیگیری کرده و نوار مصاحبه را از شهید آوینی تحویل میگیرد، تا امروز و زمانی که جنگ نرم و جنبش نرم افزاری به خط مقدم حزبالله تبدیل شده، رهنمودهای حکیمانه آن شهید، مخاطب خود را بازیابد
بسم الله الرحمن الرحیم، و هُو خَیرُ ناصرٍ و معین
بحث هنر، یکی از مسائلی است که هنوز که هنوز است به نظر میرسد در انقلاب، به چند علت حلنشده باقی مانده؛ یکی این که هنر به معنای رایج روز، معمولاً در سیطرة کسانی بوده که ارزشهای اسلامی برایشان جا نیفتاده است، و بعد از انقلاب هم طبیعی بود که تا مدتی آنها صحنهگردان مسائل هنری بودند. اما مسئلة بسیار مهمتر، این است که ما بعد از انقلاب و حتی تا الآن هم در برخی محدودههایی، علوم انسانی را به عنوان علم میدانیم؛ یعنی دقیقاً مانند علوم تجربی با آنها برخورد میکنیم. فکر میکنیم مانند همان روابطی که در فیزیک یا شیمی کشف کردهایم و یا به همان جاهایی که در فیزیک کیهانی و یا فیزیک اتمی دسترسی پیدا کردهایم، در علوم انسانی هم همین روابط حاکم است. یعنی هر چیزی که به نام علم مطرح میشود، برای همه غیر قابل خدشه است.
بهخصوص در قرون اخیر که هجوم فرهنگ استعماری را داشتهایم. یعنی هجوم روشنفکریِ غربزده و شرقزده که هر دویشان به یک ریشة الحادیِ مشترک برمیگردند، که این خودش یک بحث جداگانه است. یک حالت خودباختگی در مقابل جهان علم برای ما به وجود آمده بود و هر چیزی که از موضع علم بیان میشد، در جایگاهی بود که ما خودمان را در مقابلش خلعِ سلاح شده میدیدیم.
وقتی که هنر بُعد تخصصی پیدا میکرد، برای ما دقیقاً طوری میشد که امور هنری را تنها مخصوص صاحبنظران میدانستیم و جاهایی که صحبت از سبکهای هنری میشد، بچههای مذهبی اجازة اظهار نظر نداشتند. در این گونه موارد و به عنوان یک امر تخصصی، فقط باید کسانی اظهار نظر میکردند که یک مراحلی را گذرانده باشند و به عنوان متخصص و صاحبنظرِ این امر شناخته شده باشند.
شان ابزاری هنر
اما هنر به معنای مفهوم گستردهاش که بر کلیة روابط انسانی سایه میافکند، اساس همة مفاهیم بشری است. یعنی وقتی ما یک کار هنریِ خوب را ارائه میدهیم، دقیقاً داریم یک مفهوم را به گونهیی که دلنشینباشد به دیگران انتقال میدهیم. یعنی کار هنری، کار انتقال مفاهیم است. اصولاً در رابطه با مفاهیم است که هنر مفهوم پیدا میکند.
هنر به عنوان یک ابزار مهم انسانی، دقیقاً چیزیست که باید زیرمجموعة مفاهیم اسلامی باشد. اگر ما این گونه با هنر برخورد کنیم، قالبهای هنری را تغییر میدهیم و آنها تغییر میکنند. اگر ما هر آنچه را که در غرب میگذرد، و یا هر آنچه که در شرق میگذرد و در قسمت هنرهای هفتگانه شناخته شده را بپذیریم، اینها در رابطه با این (تعریف) است که یک ایده، یک پیام و یا یک مفهوم را از هنرمند به هنرپذیر منتقل کند. اگر این را پذیرفتیم، هنر، ابزاری برای انتقال این مفاهیم میشود. آن وقت اگر نقش ابزاریِ هنر پذیرفته شد، آن چیزی که هنر منتقل میکند، بر این ابزار تأثیر خواهد گذاشت.
من یک مثال از علوم تجربی میزنم تا مشخصتر شود. ببینید، ما در علوم تجربی اگر بنا باشد یک پیچ را که در یک شرایط خاص در یک دستگاه قرار گرفته باز کنیم، به سراغ آچار مخصوص خودش میرویم؛ یک جا آچارِ شلاقی به درد میخورد، یک جا آچارِ فرانسه به درد میخورد و یک جا هم فرض کنید آچارِ رینگ به درد میخورد؛ چرا؟ چون این محدود به یک شرایط خاصی است و این شرایط خاص ایجاب میکند که ابزار خاصی را به کار ببریم. شما هیچ گاه برای این که بخواهید بدانید آیا یک زاویه قائمه است یا نه، از کولیس یا مثلاً چکش استفاده نمیکنید، و گونیا را به کار میبرید، در هر رشتهیی که باشد؛ فرض کنید صنایع چوب، فرضکنید مکانیک عمومی، و یا ریختهگری. چون این شرایط خاص، ابزار خاص خودش را طلب میکند.... شما نگاه کنید، در تبلیغات تجاریِ غرب، سِـیر این تبلیغات را که نگاه میکنید میبینید برای این که روحیة مصرفگرایی را بیشتر گسترش بدهند از ابزار خاصی استفاده کردهاند. یعنی این که بر اساس تحریک قوای شهوانی، حالا یا حرص و یا شهوت جنسی، سعی کردهاند تفکر مصرفگرایی را گسترش دهند. یعنی به دنبال ابزارهای خودش رفتهاند. اصولاً مکاتب کلاسیک هنـریشان، بر اساس همان چیزی که در مسائل هنـری، مطلوبشان بوده شکل گرفته است. شما فرض کنید همین نظریههایی که در تبلیغات غربی و تبلیغات تجاری هست، دقیقاً بر اساس همینها شکل گرفته. آنها به دنبال این هستند که مردم را به همان مراحلی که از پیش تعیین میکنند برسانند.
نیاز انقلاب به قالب شکن
ما هم پس از یک مدت طولانی، بعد از انقلاب، ضرورت کار هنـری را حس کردیم. شاید الآن هم این (تفکر) بر بسیاری از هنرمندان ما غالب باشد که فکر میکنیم بـاید تکنیک، یعنی ابزاری که با آن میتوانیم یک مفهوم را منتقل کنیم را عوض کنیم. اما اگر بپذیریم که در صورت تغییر در روابط و ارزشهایی که در هنـر هستند و مفاهیم اساسیِ آن، خـودِ هنـر هم تغییر خواهد کرد، پس باید این را هم بپذیریم که اگر انقلاب اسلامی دارای یک پیام خاصی هست و خودش را در روابط درونی و بیرونی انسان، صاحبنظر میداند و معتقد است که دارد انقلابی را در تمدن بشری ایجاد میکند، در نتیجه باید قبول کنیم که هنـر هم، به عنوان یکی از جلوههای این تمدن و یک زیرمجموعه که باید تابع کل مجموعه و مفاهیم حاکم بر آن باشد، بایـد عـوض بشـود.
اینجاست که قالبشکنی در هنـر، خیلی اهمیت پیدا میکند، آن هم نه هرگونه قالبشکنی. اینجاست که اطلاع از وضعیت کنونی هنـر در جهان، اهمیت پیدا میکند. ما نهتنها باید تکنیکها را بشناسیم، بلکه (مهمتر این که) بایـد مبانی هنـر در جهان را هم بشناسیم. الآن وقتی که مبانی هنـر در جهان را بررسی میکنیم، میبینیم اینگونه است که میتوانیم بدون هیچ حلقة مفقودهیی، روابط هنـری را تا عمق بینش فلسفیِ الحادی و مـادی، به پیش ببریم. همین پیوستگییی که بین بینش فلسفیِ الحادی و هنـر، در غرب و شرق وجود دارد، باید در بینش الهی و هنـر اسلامی هم وجود داشته باشد، که به نظرم ما هنوز در این زمینهها خیلی کم کار کردهایم. این کارهایی هم که ارائـه شده، بیشتر روی همان روحیة حزباللهیِ بچههای معتقد و متدین بوده است؛ یعـنی میدیدیم این قالبهای موجود، نمیتواند آن پیامی را که جنگ دارد و آن پیامی را که شهادت دارد، منتقل کند. شما میبینید که قالبها و تکنیکهای هنـری، برای این است که یک واقعیت را منتقل کنیم. ولی اگر این واقعیتی را که میخواهیم منتقل کنیم، چیزی مثل شهادت باشد، یعنی وقتی ما میخواهیم دوربین را برداریم و شهادت را به تصویر بکشیم، خـودِ این واقعیت، به عنوان یک مفهوم گـم و عقبافتاده در مجامع هنـری مطرح است. یعنی در معادلات هنـری جهان، هیچ جایگاهی برای این ارزش باز نشده تا بخواهد تکنیکهای مناسب ارائـة آن هم بـاز شود. لذا وقتی ما برمیگردیم به این که از همان تکنیکهای پذیرفتهشده درجهان هنـر برای ارائـة این واقعیتها استفاده کنیم، میبینیم به بنبست میرسیم، یعنی همیشه یک کار ناموفق ارائـه میدهیم.
ما باید (به این سمت) برویم که زبان هنـر را زبان ارزشهایمان بکنیم، و این تنها برای فیلم نیست؛ هر چیزی که نام هنـر را به خودش میگیرد، باید دقیقاً بر اساس ارزشهای انقلاب تعریف شود، و بر همین اساس هم تکنیکهایش کشف شود و به جلو برود. ما زبان خاصی را برای ارائـة مفاهیممان میخواهیم، و این زبان را نمیتوانیم از شرق و غرب بگیریم. چون داریم مفاهیمی را ارائـه میکنیم که برای آنها قابل ادراک نیست و آنها نمیتوانند تصویر و تصوری از این مفاهیم داشته باشند، چه رسد به این که تعریفی از آنها ارائـه دهند و یا بتوانند تکنیک مناسبی را برای آن ارائـه کنند.
ایـن، کار ماست و اگر این کار را نکنیم، در معادلات فرهنگی جهان، ضربهپذیر میشویم؛ یعنی در این هجوم فرهنگییی که شرق و غرب برای ما ترسیم کردهاند، ما میخواهیم با ابزار فرهنگی خـودِ دشمن کار بکنیم، و استفاده از ابزار فرهنگی دشمن، به معنای این است که او دارد ما را دور میزنـد. ابزار فرهنگی، مثل ابزار نظامی نیست که ما مثلاً بگوییم یک پی.ام.پی را از عراق به غنیمت گرفتهایم و یک ساعت قبل، مال دشمن بود و الآن که در دست ماست، سرش را برمیگردانیم و به آن طرف شلیک میکنیم.
هم مجهولات جدید، هم معادلات جدید
ابـزار فرهنگی، پیام خاص خودش را دارد. شما (جهادگران) شاید بیشتر از ما با این مسائل برخورد کرده باشید. چرا که هنوز این مسئله کهسوژههای هنـری و سینمایی ما چطور شکل پیدا کنـد، حل نشده است. مثلاً ما هنوز نتوانستهایم مسئلة عنصر «زن» را که در مفاهیم غربی برای این که جذابیت فیلم را بالا ببـرد، در هر فیلمی الـقا میشود، برای خودمان حل کنیم. از آن طرف هم نتوانستهایم به سویی پیش برویم که کارهای گیرایی را بدون این که در آنها از این عنصر استفاده کنیم، ارائـه بدهیم. اگر هم ارائه دادهایم، بسیار کم و محدود بوده است. زیرا ما در آن پایگاه (تکنیکهای غربی) نشستهایم و با آن ملاکها و معیارها، میخواهیم هنـر اسلامی را بسنجیم. آن مقیاس، اصلاً برای سنجش در اینجا ساخته نشده. آن مقیاس، مقیاس سنجش چیـز دیگری است.
مثل این که ما دماسنج را برداریم و بخواهیم مقیاس طول را با آن اندازه بگیریم. آن مقیاس، در یک مبنای دیگری مفهوم دارد، و در مبنای فشار هوا مفهوم میدهد، نه در یک معنا و مبنایی که فشار هوا در آن مطرح نیست. یا مثلاً شما مقیاس طول و عرض را، و یا مقیاس حجم را بردارید و بخواهید غلظت یک چیز را با آن اندازهگیری کنید. هیچ وقت با متـر نمیشود مثلاً میعان یک چیز را اندازهگیری کرد و آن، یک ابزار سنجش جداگانهیی میخواهد.
هنـر هم همینطور است. وقتی شما ماهیت مفهومتان تغییر میکند، وقتی دارید یک چیـز جدید را به دنیا عرضه میکنید و وقتی به ورای ارزشهایی که تا به حال در زندگی بشر مطرح بوده قدم میگذارید، ـ با توجه به این که ارزشهایی که بهخصوص پس از رنسانس مطرح شده، دقیقاً ارزشهای مـادی است و اگر هم بُـعد اخلاقی به آن دادهاند، باز همریشه در مادیات دارد، که این خودش بحث بسیار گستردهای است، ـ حالا که ما میخواهیم ورای تمام ایـنها صحبت کنیم، باید دقیقاً معادلات خاص خودش را هم ترسیم کنیم، تـا نتیجه بـدهد. ما میآییم معادلات آنها را برمیداریم و مجهولهای خودمان را در آن معادلات میگذاریم و میخواهیم نتیجه بدهد، در حالی که این معادله، تبدیل به نامعادله میشود، توازنش به هم میخورد و ما نتیجة مطلوب را نمیگیریم.
بهخصوص بـچههای مسلمان، باید این روحیه را در عرصة هنـر داشته باشند، که دقیقاً ببینند این مفهوم، چه زبانی را برای ارائـه میپسندد و زبان مناسب برای ارائـهاش چیست؟ مجموعة روایـت فتـح، یکی از کارهایی که کرد همین بود که قالبهای هنری را در ارائـة این مطلب، شکست. البته نمیخواهم بگویم که کاری است که کاملاً به تکامل رسیده، اما به عنوان یک کاری که از طرف بـچهمسلمانها ارائـه شده، در محدودة امکانات و توانمندیهای خودش موفق بوده است. یعنی اگر شما توانستید در ارائـة مفهوم جبهه و جنگ، بیننده را به گریه بیندازید و او را پای تلویزیون میخکوب کنید، موفق بودهاید.
در حالی که ما میبینیم بخشهای هنـری دیگری هم نظیر این کارها را در جنگ ارائـه کردهاند. در جنگ، تا به حال خیلی کار هنـری داشتهایم. وزارت ارشاد هم یک سری کارهایی را ارائـه داده، سازمانهای فیلمبرداری خصوصی هم یک سری کارهایی را ارائـه دادهاند، اما شما که مینشینید و آن فیلمها را میبینید، (متوجه میشوید که) مفهوم جنگ، نهتنها برای آنها یک مفهوم مشخصشده و درکشده نیست، بلکهمفهومی است که به جای این که مطرحش کنند، آن را در فیلمهایشان به مسلخ بردهاند؛ یعنی خواستهاند همان معیارهای هنریِ غرب و شرق را در اینجا پیاده کنند. آن معیارها، آن معادلات، آن موازین و آن چیزهایی که در آنجا به عنوان هنـر مطرح است، میآیـد و در قالب ارزشهای انقلابی، تعریف بیهنـری را به خودش میگیرد. یعنی ضـد هنـر میشود و ما با همان ابزار، خواستهایم (منظورمان را) مطرح کنیم که نـشده است.
از تحقیرها نترسید
حالا این راهی را که ما از ارزشها تا هنـر الهی داریم، چـه راهـی است؟ و چطور باید این راه را ارائـه بدهیم و چه عوامل و علتهایی میتوانـد روی نحوة ارائـة ما تأثیر بگذارد؟ نحوة ارائـة مـا، باید در حـد تشخیص و تعیین و چیزی به عنوان یک کار تخصصیِ هنـری باشد، که بر اساس آن بتوان یک کلاس و درس دانشگاهی بـاز کرد، و بتوانیم دقیقاً ترمهای دانشکدههای هنـرمان را بر اساس آنها بگذرانیم. خودِ این هم یک بحث دیگری است که اگر انشاءالله فرصتی باشد، قابل بررسی است که ما چه مراحلی را میتوانیم طی کنیم تا کرسیهای دانشکدههای هنـر را فتـح کنیم و آن وقت بتوانیم یک چیزی را ارائـه بدهیم. البته نـه به عنوان هنـر مطلق اسلامی، بلکه (چیزی که) بتوانیم بگوییم که به نسبت چیزی که موجود بوده، بیشتر به هنـر اسلامی نزدیک است. از لحظهیی که گام برمیداریم، خداوند هم کمک میکند و این نسبت، بیشتر (به هنـر اسلامی) نزدیک میشود. این کاری را که رفـقای جهـاد کردهاند، (روایت فـتح،) دقیقاً به خاطر همین روحیات حزباللهی آنـان بوده.
من وقتی روایت فتـح را میبینم، ـ که معمولاً سعی میکنم ببینم، ـ کاری است که قالبهای موجود هنـر را ندارد، اما پیامی را که باید از واقعیت و مفاهیم برساند، در حد بسیار زیادی میرساند و میتواند مفاهیم را ارائـه بدهد. امیدوارم که رفـقا انشاءالله موفق باشند و در این راهی که شروع کردهاند، از هیچ مانعی نهراسند. بهخصوص که شما وقتی با تیپهایی که به عنوان متخصص هنـر هستند برخورد میکنید، شاید به شکل و شمایل این بچههایی که دوربین به دست میگیرند (بچههای روایت فـتح) بخندند و حتی تحقیرشان بکنند.
اما ما باید این را بدانیم که اگر واقعاً به مفاهیم والایی تکیه داریم که دارد دنیا را تغییر میدهد، و اگر خودمان را وابسته به این ارزشها حس میکنیم، ایـن تحقیرها دقیقاً لازم است، تا کارمان را پیـش ببـریم. ما هیچوقت نباید مأیوس شویم و این تحقیرها را باید به این عنوان تلقی کنیم که نشانة موفقیت در کارمان است. چون اگر کارمان موفق نبود، آن افراد را با بینش و دیدی که بر روی هنـر دارند، نـمیگَـزیـد. اگر کار ما در قالب هنریِ آنها ارائـه میشد، آنها میپسندیدند و اگر آنها بپسندند عیب است؛ چـرا؟ چون عرض کردم که آنها دارند با یک مقیاس دیگری میپسندند که این مقیاس، تطابقی با ارزشهای ما نـدارد. زیـرا هنـر ما، ابزار خاص خودش را میخواهد.
اما ایـن که کار هنـری، واقعاً چیست و ما چطور باید کار هنـری بکنیم، یک بحث مفصلی است که انشاءالله در فرصتهای دیگر باید دربارهاش صحبت شود. اینهایی که عرض کردم، کلیات هنـر بـود. دریکی از جنگهای صدر اسلام، یکی از پهلوانان دشمن میآید و «هل من مبارز» میطلبد. یکی از اصحاب حضرت، جلو میآید و در حال جلوآمدن، با یک حالت تکبر در میدان جنگ قدم برمیدارد، که شاید اگر در خیابان اینگونه قدم بردارد، همه میگویند این را نگاهش کنید! اما حضرت میفرمایند: «این تکبر، همه جا بـد است غیر از اینجا، که خـدا میپسندد.» این را به این خاطر میگویم که صحنة جنگ فرهنگی هم دقیقاً یک جنگ است، منتها با پیچیدگیهای خاص خودش.
جنگ ما هم به خاطر فرهنگ ماست
اگر ما معتقدیم که به خاطر یک سری ارزشهاست که جنگمان شروع شده و ادامه پیدا کرده؛ و اگر معتقدیم که به خاطر ارائـة مفاهیم جدیدی از زندگی، تمدن و تمام مفاهیمی که تا به حال بشر داشته، مورد تهاجم واقع شدهایم؛ و اگر معتقدیم که داریم مفاهیم جدیدی را ارائـه میدهیم؛ ـ مثـلاً آزادی، که برای ما یک چیـز جدید است، یعنی تعاریفی را که در تمدنهای فعلی دارد، در مکتب ما ندارد. آزادی برای ما مفهومی دارد که مساوی با عبودیت و بندگی در مقابل خداوند است. آزادی در آنجا، رهاییِ مطلق است، اما در اینجا رهاییِ مقیّد است و در کنارش قید میخورد. مفاهیم دیگر هم همینطور؛ ـ و اگر ما معتقدیم که به خاطر همین مفاهیم است که نبـرد نظامیمان ادامه دارد؛ و اگر معتقدیم در صورتی که دست از ارزشهایمان برداریم، فردایَش نهتنها با ما صلح میکنند، بلکه تمام امکانات جهانی را که از ما دریغ شده، در اختیارمان میگذارند؛ ـ یعنی در صورتی که دست از مفاهیم خودمان برداریم و بگوییم «نه شرقی، نه غربی» را پس گرفتیم، چه کسی گفته «نه شرقی، نه غربی»؟ این ما نبودیم که گفتیم! و بیاییم مفاهیم موجود در جهان رابپذیریم، در این صورت تمام میشود؛ ـ اگـر به این موارد معتقدیم، پـس، جنـگمان تـابـع فرهنـگ است؛ جنـگ نظامی، تـابع فرهنگ است. یعنی (در نبرد ما) یک سری مفاهیم فرهنگی وجود دارد که در خـارج، نمود نظامی پیـدا کـرده. اگر به این مفهوم معتقد باشیم، (میبینیم که) جنـگ فرهنگی، خیلی عظیمتر از جنگ نظامی خواهد بـود. لـذا وقتی داریم در صحنة جنگ فرهنگی پیش میرویم، باید دقیقاً روابط جنگ نظامی را هم پیاده کنیم، منتها در بُـعد فرهنگیاش.
از روحیات تا سازمان
ایـنهایی که گفتم، مقدمة کـار است. من حاضرم در مقابل هر کدام از اساتید دانشگاه که باشد، بحث استدلالی بکنم و با روابط استدلالی، مسئله را تمام کنیم. اما ایـن، حلال مشکلات نیست؛ چون اجتماع را دو بُـعد اداره میکنـد؛ یکی روحیات جمعی، و دیگری یک سازمان مدیـریت، که (هر دوی اینها) اجتماع را اداره میکنند و باید با همدیگر هماهنگ باشند.
ببیـنید، الآن این مشکلاتی که در ادارات ما وجود دارد به خاطر چیست؟ به خاطر این است که «مبانی» در ادارات، بر مدیریتشان حاکم است، نه بر مدیـرانشان. یعنی بر روابط اداره حاکم است و نـه بر مدیـر. این روابط، با روحیات جمعیِ اجتماع ما نمیخواند، یعنی اجتماع، چیز دیگری را طلب میکند، چیز دیگری را میخواهد و چیز دیگری برایش ارزش است. اما سازمانها، تحت روابطی تنظیم شدهاند که برای اهداف دیگری به وجود آمدهاند. ایـن، یک میراثِ مانـده و وبـالشدة به گـردن انقلاب است. تا یک تفـکر، نتواند یک حالت جمعی را به وجود بیاورد و آنحالت سازمانی را (با اجتماع) هماهنگ کند، اهدافمان نمیتواند تحقق پیدا کنـد.
کـار شما (جهادگران) از این نظر مهم است که میتوانید بر روی هر دو قسمت، تأثیر مستقیم داشته باشید. یعنی وقتی شما روایت فتـح را میگذارید، میبینید که آمار استقبال از جبـهه بـالا مـیرود؛ یعنی دارید بر روحیة جمعیِ اجتماع تأثیر میگذارید. وقتی بر روحیة جمعی اثـر میگذارید و استقبال از جبهه زیـاد میشود، (با این روند) سازمان مدیریت کشور را هم به دنبال خود میکِشید. چـرا؟ زیرا وقتی مثلاً پانصد هزار نیـرو به جبهه آمـد، دیگر نمیتوانند امکانات وزارتـخانهها را بسیج نکنند، و باید بکنند. یا بایـد بگویند ما جنگ را قبول نداریم و یا بایـد (بسیج امکانات را) بکنند. مدیـرانِ در سطح هیأت دولت و مدیـران کل، اینها همه حزباللهی هستند، منتها روابط اداری، (این بسیج را) نمیطلـبد.
شما نگاه کنید که چرا وزارت جهاد سازندگی، میتواند بیشتر از وزارت کشاورزی کـار کند؟ چون سازمان مدیریتش، هماهنگ با روحیة جمعی کـار میکند. هر جا که وزارت جهاد سازندگی هم بنبست داشته و نتوانسته کـار کند، به خاطر این است که به ضوابطی دچار شده که با روحیات جمعی، سازگار نیست. یعنی خودش را دست و پا گیـرِ ضوابط اداری کرده. و هر جا که ضوابط انقلابی را به کـار گرفته، یعنی هماهنگ با روحیات جمـع حرکت کرده، مـوفق بـوده.
باید به فتح قلهها فکر کنیم
ایـن را هم خدمتتان عرض کنم که اگر شما این هدف را دنبال میکنید، باید در کارها همتتان را بلنـد بگیرید. فکر نکنید که یک روایت فتـح میسازید و با همین، کـار تمام است؛ نـه، همت را بلنـد بگیرید؛ چه اشکالی دارد شماها فکر کنید که اصلاً میخواهید روشهای تحقق هنـر اسلامی را ارائـه بدهید؟ چه اشکالی دارد که یک جوان مسلمان اینطور فکر کند، و فکر کند که خـدا هم کمکش میکند، که میکنـد. ما باید نیـت را بلند بگیریم، ما باید بدانیم که اسلام، خیلی قـلهها دارد که هنوز فتـح نشده. مـایة آنها در اسلام وجود دارد ولی ما فتـح نکردهایم. در درگیریهای نظامی به دنبال آنها میرویم، چون برایمان محسوس است، اما در درگیریهای فرهنگی، برایمان محسوس نیست و دشمن میآیـد و دورمان میزنـد و خودمان نمیفهمیم.
اینـجا (در درگیری نظامی) دقیقاً میدانیم، چـون مثـلاً دریاچة ماهی را، و یا قـلههای کلـهقنـدی را نگرفتهایم و میدانیم که باید ایـن جاها را بگیریم، و مینشینیم طرح میریـزیم و میگیـریم. اما اگر دانستیم که در هنـر هم باید مواضعی را فتـح کنیم که فتـحنشده باقی مانـده، آیا در آنـجا هم به دنبالش میرویم؟ چـرا نـرویم؟ اما به شرطی که با این درد و سـوز، بـه وسیلة هنـر برخورد کنیم.
در تکنولوژی هم همینطور است؛ اگر دقیقاً بدانیم که دنیای علـم دارد از راه تکنولوژی، مـا را دور میزند، بنابراین انقلاب، یک جای دیگر هم دارد که باید فتـح شود و آن، دروازههای تکنولوژی است. برای ایـن (تکنولوژی)، اگر بخواهیم برویم و دستمان را جلوی غرب دراز کنیم و یاروابط سیاسی بـاز کنیم، آنها به مـا نمیدهند. آنها دقیقاً در چهارچوب روابط و مرزهای ژئـوپـلتیک خودشان به مـا میدهند و در محدودة مرزهای سیاست با ما برخورد میکنند.
مـا باید بدانیم که برای فتـح این قـلهها، میبایست راه دیگری را طی کنیم. در هنـر همینطور است و در تکنولوژی هم همینطور، و همانطور که در مسائل نظامی هم هست. منتها مسائل نظامی، ابـزار خاص خودش را دارد؛ در اینجا ما از تانک، پی.ام.پی، آر.پی.جی، خمپاره، بمب و امثال اینها استفاده میکنیم، و آنجا هم ابزار خاص خودش را دارد. اگر ما از آن ابزار استفاده نکنیم، (به هدف) نمیرسیم. اما اگر هـدفمان را شناختیم، ابـزار مناسب با آن هدف را هم تهیه میکنیم. البته مشکل است، ولی اشکالی ندارد. همین که بدانیم که (ابـزار) نـداریم، و ایـن سـوزِ فـقدان مسائل، مـا را وادار میکنـد که به دنبال آنها بـرویم.
اولین قـدم، ایـن است که این سـوز را داشته باشیم. مـا (در این راه) از هیچکس جـز بـچهمسلمانها نباید انتظار داشته باشیم، کسانی که سـوز اسلام، آنها را به زیـر آتش خمپاره میکشاند. مـا باید فقط از اینها انتظار داشته باشیم، و چه کسی هست که بیشتر از ایـنها صلاحیت داشته بـاشـد؟ هیـچکس! والسـلام.
نویسنده » شهید فریبرز ا.. بخش پور زارع » ساعت 1:10 عصر روز شنبه 91 بهمن 14